معنی سهو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سهو کردن

لغت نامه دهخدا

هو کردن

سر و صدا راه انداختن، کسی را با جار و جنجال بدنام و بی آبرو کردن

فرهنگ فارسی عمید

هو کردن

(فَ کَ دَ)

با هیاهو و اشتلم و دروغ و نسبت های ناروا و گاه دسته جمعی، کسی را بد جلوه دادن و مایۀ آبروریزی او را فراهم ساختن

لغت نامه دهخدا

لهو کردن

(کَ دَ)

بازی کردن. لعب کردن. (منتهی الارب). لهو. و رجوع به لهو شود

لغت نامه دهخدا

لهو کردن

ماژیدن، گاییدن بازی کردن بلعب پرداختن

فرهنگ لغت هوشیار

بسقو کردن

پنهان شدن، در کمین نشستن

فرهنگ لغت هوشیار

اتو کردن

اتو زدن اتو کشیدن

فرهنگ لغت هوشیار

هو کردن

کسی را بد جلوه دادن و مایه آبروریزی او را فراهم ساختن

فرهنگ لغت هوشیار

هو کردن

((هُ. کَ دَ))

مسخره کردن، بی آبرو کردن

فرهنگ فارسی معین

سعی کردن

کوشیدن

فرهنگ واژه فارسی سره

تهی کردن

تخلیه

فرهنگ واژه فارسی سره

سهل کردن

آسان کردن، ساده کردن
متضاد: دشوار کردن، غامض کردن، پیچیده کردن، مشکل کردن

فرهنگ واژه مترادف متضاد

سرو کردن

پذیرایی کردن

فرهنگ واژه مترادف متضاد

لهو کردن

معجبٌ

دیکشنری فارسی به عربی

لهو کردن

Mash

دیکشنری فارسی به انگلیسی

لهو کردن

écraser

دیکشنری فارسی به فرانسوی

لهو کردن

triturar

دیکشنری فارسی به اسپانیایی

لهو کردن

esmagar

دیکشنری فارسی به پرتغالی

لهو کردن

zerdrücken

دیکشنری فارسی به آلمانی

لهو کردن

rozgnieść

دیکشنری فارسی به لهستانی

لهو کردن

раздавливать

دیکشنری فارسی به روسی

لهو کردن

розчавлювати

دیکشنری فارسی به اوکراینی

لهو کردن

pletten

دیکشنری فارسی به هلندی

لهو کردن

schiacciare

دیکشنری فارسی به ایتالیایی

لهو کردن

पीसना

دیکشنری فارسی به هندی

لهو کردن

مسلنا

دیکشنری فارسی به اردو

لهو کردن

পিষে ফেলা

دیکشنری فارسی به بنگالی

لهو کردن

บด

دیکشنری فارسی به تایلندی

لهو کردن

kusaga

دیکشنری فارسی به سواحیلی

لهو کردن

ezmek

دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

لهو کردن

捣碎

دیکشنری فارسی به چینی

لهو کردن

למחוץ

دیکشنری فارسی به عبری

لهو کردن

으깨다

دیکشنری فارسی به کره ای

لهو کردن

menghancurkan

دیکشنری فارسی به اندونزیایی

لهو کردن

潰す

دیکشنری فارسی به ژاپنی

معنی سهو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما